پاره پاره کردن 1 - از همه جا دریدن ، پارچه پارچه کردن . 2 - به قطعات جدا تقسیم کردن ، بخش بخش کردن . آتش پاره
Read More- پاره پاره کردن ؛ تشذیب. تقطیع. ( تاج المصادربیهقی ). تفصیل. تبعیض. ( زوزنی ). صیر. صور. تهزیع. ( تاج المصادر بیهقی ). تجزیه. تجزیت. تلحیب. خبرَقة. تبتیک. تخریق. جزء. ( دهار ). تخذیم. ( منتهی الارب ). تمزیق ...
Read Moreجستوجوی «پاره کننده» در لغتنامههای دهخدا، معین، عمید، سره، مترادف و متضاد، فرهنگستان، دیکشنری انگلیسی و فارسی در بیش از یک میلیون واژه.
Read Moreپاره پاره کردن 1 - از همه جا دریدن ، پارچه پارچه کردن . 2 - به قطعات جدا تقسیم کردن ، بخش بخش کردن . آتش پاره
Read Moreverb اگر این نامه قلبتان را پاره کرد ، کارش را به خودش بازگردانید. خدا حافظ! If this letter lacerates you, do the same by it. Adieu. Open Multilingual Wordnet pull verb مادام ماگلوار همه این کاغذها را پاره کرده
Read Moreلغتنامه دهخدا. پاره پاره . [ رَ / رِ رَ / رِ ] (ص مرکب ) به قطعات بسیار جدا و مقسّم شده . بسیار جای از هم دریده . پاره پار. پارپار. ریش ریش . تکّه تکّه . ممزوق .
Read Moreپاره - معنی در دیکشنری آبادیس. مترادف پاره: برخ، برخه، تکه، جزء، قطعه، لخت، بهر، حصه، قسمت، بخش، فصل، دریده، شرحه، گسسته، گسیخته، ژنده، غاز، فرسوده، مندرس، خرقه، مرقع، وصله، پرش، پرواز ...
Read More2023年8月27日 Noun [ edit] پاره • (para) coin, money para Derived terms [ edit] پارهكار (pare-kâr) پارهدوز (pare-doz) پارهدوزی (pare-dozi) Descendants [ edit] Turkish: para →
Read Moreپاره کردن فرهنگ فارسی طیفی مقوله: کمیت ردن، دریدن، کندن، چاکزدن، فاصله دادن پوست کندن، برهنهکردن ریزریزکردن، قیمه کردن، گاز زدن، جویدن ساییدن، پودرکردن برش دادن، بُریدن
Read Moreخلال پرتقال؛ پوست پرتقال به پارههای باریک کنند برای ساختن مربا. خلال پسته؛ پستهٔ مقشر که به پارههای باریک کنند ریختن در خورشها و امثال آن و شیرین پلو را.
Read More